شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

خدا پشت دریاها شهری دارد که به اندازه ی چهل روز طول می کشد تا خورشید آن را بپیماید ، و در آن مردمی هستند که هیچ گاه گناه نکرده اند و ابلیس را نمی شناسند.
« مجلسی جلد 54 ص 333 »
نویسنده:
حسین فتحی اکبری پور

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

رسالت دانشجو کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری

سه شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۰ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

سلام

پس از مدتی طولانی

نمیدانم بلاگ من چه قدر رونق دارد و اینکه چه کسانی دنبال می کنند ولی رسالتم را انجام میدهم و امید دارم اگر الآن دنبال کننده ای ندارم در آینده نه چندان دور نظرات و مسائل ای که مطرح کردم مخاطب خودش را پیدا می کند به نظر من اگر دوستان بلاگ نویس البته که الآن از رونق افتاده مسئله محور می نوشتند و دیگران را هم تحویل می گرفتند در حال حاضر فضای بلاگ نویسی در این حیطه رونق داشت. متن محوری برای بلاگ نویسی کار خوبی نیست...

در گیری ذهنی و کوتاهی ام به خاطر مسائلی زیادی بود که نظم نداشت.

*القصه*

پس از چالش ادامه تحصیل و سفر درون احساسات آشفته و عجیب و غریبم نهایتا مثل یک قهرمان توانستم یک روز به خودم بیایم و خود را در قالب یک دانشجو ببینم. ایستادم چون هیچ چیزی بهتر از ایستادگی در مقابل آن همه افکار پریشان نبود و جای فرار کردن نبود.

ولی از عدالت خداوند در حال فرار بودم چون عدل خداوند مرا خوشحال نمی کرد در مقابل عدل خدا فضل اش را خواستار بودم. خستگی از همه ی ضابطه ها و قاعده ها و این شهر پر از عمل و عکس العمل دنبال جایی بودم برای پرواز کردن، جایی برای رها شدن، جایی که خداوند به وسیله فضل اش با من رفتار کند...

رفقا فضل خدا رو جدی بگیرید

شکر خدا تمام این سال های خیلی سخت دوره کارشناسی ام با قبولی در دانشگاه هنر شروع شد. امیدوارم پر برکت باشد این دوران پیش رو اما رسالتم چیست؟

می توان خیال‌پردازی کرد که نسخه‌های متفاوتم در دنیاهای آلترناتیو دیگر چه وضعیتی دارند. آیا وضعیتشان بهتر از وضعیت اسفناک فعلی‌ام است یا بدتر؟

آیا آنها در اوج آرامش و لذت زندگی می‌کنند یا با مشکلات خاص خودشان درگیر هستند؟

آن وقت می‌توان به آن به عنوان‌ آزمایش فکری جالب اما غمگینی نگاه کرد. تا از این طریق راه‌های نرفته، تصمیمات اتخاذ نشده، شایدهای به یقین تبدیل نشده، اگرهای آرزو مانده، شوک‌های به وقوع نپیوسته و جاده‌های عبور نکرده را تصور کنیم.

اینکه چه اتفاقی می‌افتاد اگر سرنوشت‌مان به نقطه‌ای که الان هستیم ختم نمی‌شد.

اگرچه فکر کردن به چنین پدیده‌ای برای هرکسی جذاب و شگفت‌انگیز است. اما شاید اکثرمان وقتی که حسابی از وضعیت فعلی‌مان عصبانی و ناامید هستیم، این آزمایش را در ذهن‌مان انجام می‌دهیم. شاید وقتی شب در رختخواب دراز کشیده‌ایم و به سقف تاریک خانه زُل زده‌ایم،خودمان را در موقعیت‌های دیگری تصور می‌کنیم.خیلی از ما انسان‌ها بعد از کمی خیال‌پردازی خسته می‌شویم و متوجه می‌شویم که ذهن‌مان را مشغول چه کار بیهوده‌ای کرده‌ایم. ما در این بدن و در این لحظه زندانی شده‌ایم و راهی برای پاره کردن این پوست و گوشت و فرار کردن به نقطه‌ی دیگری از هستی وجود ندارد. پس بسوز و بساز.

اما آن چیزی که خیلی کمک کرد در این چند سال دوری و نزدیکی با علم شهر ، غصه خوردن مردم و محبت به آن ها توجه ام به شهرسازی را دوچندان می کرد. ما باید مردم شهرمان را نجات بدهیم.


  • حسین فتحی اکبری پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی