شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

خدا پشت دریاها شهری دارد که به اندازه ی چهل روز طول می کشد تا خورشید آن را بپیماید ، و در آن مردمی هستند که هیچ گاه گناه نکرده اند و ابلیس را نمی شناسند.
« مجلسی جلد 54 ص 333 »
نویسنده:
حسین فتحی اکبری پور

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

۲ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

لا یُمکِنُ الفِرار مِن نظریه 3

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۰۶ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

به نظر من ریشه مشکلات فقدان نظریه پردازی در شهرسازی ایران فرهنگ است نه سیاسی، علاوه بر اینکه ما از مفهوم نظریه درک غلط داریم و آن را نمی‌شناسیم، به عبارت دیگر فضا های معرفتی ما ایجاد تصور و تخیل بودن تفاوت لازم را برای نظریه‌پردازی ندارند. در واقع  باید چشم خریدار و انتقادی به موضوعات شهرسازی را داشته باشیم.

البته نباید تاثیر نظام دانشگاهی را بر این رویه نادیده گرفت؛ که اساسا نظریه های شهرسازی غرب را مبنای آموزش خود قرار داده اند. ( روال قابل پیش‌بینی، نسخه‌برداری‌های پایه‌ای و ساختاری از طرح‌های توسعه سایر کشورهاست که با وجود پیرایش تفاوت‌ها و آرایش آن به مصادیق ایرانی و بومی [بخوانید ایرانیزه‌کردن]، هنوز با الزامات و اقتضائات ملی و منطقه‌ای فاصله دارد.) این فاصله به نظر من در فرهنگ است. شهر های امروزی فرهنگ ما شرایط ویژه ای دارند.

دو امر در فرهنگ مهم اند:1- امر نمادین به تعبیری واقعیت های قابل لمس و 2- امر واقع یا همان امر غیبی که می تواند واقعیت را نجات دهد.

فرهنگ امروز محصور در امر نمادین است و با حقیقت و واقعیت نسبتی ندارد.

امروزه اگر کسی به خودسازی بپردازد نمی توانیم آن را در میان شهروندان بشناسیم، امروزه در تهران فرزندان قاضی و بهجت و طباطبایی همگی شهروندانی هستند که چند ساعت در روز در مترو سفر می کنند و در کوچه و خیابان از کنارشان عبور می کنیم. البته باید پذیرفت اثرات این عده بر شهر را نباید فراموش کرد.
اما آیا این فرهنگ امروزی که دیگر با حقیقت و واقعیت نسبی ندارد آینده ای دارد؟

به نظرم باید به تسلط شیوه زندگی و تفسیر هایی که به مراتب بهتر پاسخگو هستند رجوع کنیم.

فرهنگ ایران ایدئولوژی ندارد در نتیجه شهرسازی ایران هم فاقد ایدئولوژی است.

 ایدئولوژی یعنی آن خودآگاهی تاریخی که ما را به سمتی می خواند و برای ما تولید ارزش می کند و این ارزش است که زندگی ما را معنا دار می کند نه بر عکس.

شهرسازی بی ایدئولوژی یعنی مرگ!
شهرسازی بی ایدئولوژی یعنی عدم زایش!

شهرسازی الهیات رهایی بخش  داشته باشد. به تعبیر به معلم دانا پروین پرتوی "ما باید به تفکر متاملانه و شهودی پیش بریم. ما باید به لایه های عمقی وارد شویم و تا به بصیرت برسیم".

 پس ما باید نیازمند یک نقشه راه باشیم، یک نقشه راه تمدنی و تاریخی با طرح این سوال که

بالاخره می خواهیم در این شهرسازی جهان از منظر ایران کدام سمت برویم؟
تکلیف شهرسازی ما با ایران، اسلام و غرب چیست؟
تکلیف ما برای نجات شهر خودمان چیست؟

و اینکه آیا این نقشه راه در حالت کنونی منشا اثر هست؟ نمی دانم!
حرف هایم پراکنده است. اما پر از درد است. حضرت استاد صدایم را می شنوی؟
ادامه دارد...


لا یُمکِنُ الفِرار مِن "نظریه" 2

سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۳۴ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

برای پرداختن به موضوع نظریه باید وارد شهر شد و از میان هیایوی فطری آن عبور کرد و آستین ها را بالا زد و وارد گود شد و درباره معماری و شهر اندیشید و قلم زد.

پیرو مطلب قبلی ما با فقدان نظریه پردازی، عدم واقع نگری در سازوکار ها در ایران و بالاخره اقتباس مستقیم از طرح ها و روشمندی های سایر کشور ها یا به عبارتی ترجمه عین به عین روش شناسی غرب در شیوه های مداخله در بافت شهری رو به رو هستیم.

بسان سایر علوم انسانی، فقدان نظریه پردازی در شهرسازی ایران را باید جدی گرفت؛

برای اقامه برهان در شهرسازی ایران ابتدا باید به موضوع محیط انسان توجه می کنیم، انسان فقط در محیط فیزیکی نیست البته منظور این نیست که انسان در محیط غیر فیزیکی است 

بلکه انسان محیط را برای خود تفسیر می کند و به آن معنا می دهد مثلا یک تسبیح و انگشتر معنای خاصی دارد که لاجرم با کاربردآن درارتباط است این گونه، انسان درمحیطی هموارهدارای معنی زندگی می کند که در ارتباط با محیط فیزیکی است. شاید این طور تصور کنیم که نظریه به آن چیزی که شرایط را توصیف می کند و تبیین می دهد (توضیح و پیش بینی می کند) تقلیل یافته و یا به عبارتی دیگر تعمیم یافته!.

اساسا نظریه ها در شهرسازی از پیچیدگی برخوردار هستند (البته تعریف پیچیدگی هم می توان به عهده نظریه نهاده شود) همانطور که شهر را در سطوح مختلف تعریف می کنیم پس به فراخور آن سطوح نظریه در شهر هم با مفاهیم غیر قابل تعریف و با موضعی از پیش تعیین شده آغاز می شود. در ایران ما با نظریات پیش پا افتاده ای مواجه می شویم که  به نظر می رسد ریشه آن در مسائل فرهنگی ما دارد. 

مسئله فرهنگی در جامعه ایرانی یکی از مهم ترین مسائلی است که باعث شده ما نقد و نظریه پردازی نداشته باشیم. شاید به این دلیل که از نظر زبان شناختی زبان تفکر ایرانی، زبان شعر است، نه نثر. به بیان دیگر ما همچنان تفکر شاعرانه داریم در حالی که زبان نقد، نثر است. فقط کافی است با نگاهی عادلانه به نظریه هایی که تدوین شده است به موضوع مورد نظر آن پی ببریم، و نظریه هایی که از نظر توصیف و تحلیل و تبیین کردن و در نتیجه حل مشکل هستند را خارج از یک نظریه مفید در شهرسازی ایران بدانیم.

ادامه دارد...