شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

خدا پشت دریاها شهری دارد که به اندازه ی چهل روز طول می کشد تا خورشید آن را بپیماید ، و در آن مردمی هستند که هیچ گاه گناه نکرده اند و ابلیس را نمی شناسند.
« مجلسی جلد 54 ص 333 »
نویسنده:
حسین فتحی اکبری پور

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

داریم "ادای شهر امام زمانی" را در میاریم (قِصّه شماره سه)

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۳۹ ق.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

خبری از دل شهر امام زمانی نیست

شاید برای اولین بار باشه که در رابطه با شهر اسلامی (بهتره بگم: شهر مورد پسند امام زمان) بگم.

 چه ویژگی داره؟

کسی میدونه؟

من که نمیدونم. (کوتاهی کردم) شرمنده

یادمه سال 1392 وقتی که می خواستم انتخاب رشته کنم اون موقع ها خیلی به امام زمان فکر می کردم که من در آینده در دولت امام زمان بهتره بگم مملکت آقا که یقین هم دارم آقا ناظر بر اعمال من هستند و اکنون هم دارند اداره می کنند چی کاری می تونم برای ایشان انجام بدم.

به چند رشته تحصیلی فکر می کردم: فلسفه، ادبیات ، الهیات، عرفان، معماری و در آخر شهرسازی نمیدونم چطور شد که شهرسازی که الویت آخر من بود شد داستان زندگی من

البته فراز و نشیب هایی در شهرسازی داشتم حتی تا حد مرگ رفتم که این رشته کفتی چیه و از قیدش بیام بیرون اوایل تا ترم 4 داستان همین طور پیش می رفت...

تنهایک مانعی باعث می شد عقب نشینی نکنم

قولی بود که بین خودم و امام زمان بسته بودم

قول داده بودم در هر رشته ای هستم، کاری را برای رضای خدا و رضای آقا انجام بدم مختص با رشته ام حتی در امر ظهور آقا کمکی کنم

شروع این کار از سال 1386 شروع شد زمانی که از ماه رجب تا نیمه شعبان هر سال شب ها خیابان ها رو آذین بندی و چراغ و ریسه می بستیم در کل شهر را قشنگ می کردیم این کار شده بود همه ی زندگیم تاکید می کنم همه ی زندگیم خواب و خوراک و دعوا و خنده و آشتی و قهر و شوخی و گریه، همه اش کنار هم بود خیلی لذت بخش بود خیلی...

راستی گفتم بود؛ اِه آره بود، بعد اینکه در سال 92 وارد دانشگاه شدم دیگه نرفتم کمک که این کار هم باعث شد شهر من دیگه مثل اون سال ها قشنگ نشه متاسفانه.

نمیدونم دلیلش چی بود، شاید آقا نظر لطف اش را از روی من برداشته ، شاید آقا از من کمی دلخور شده، ...

به خاطر همین گفتم من چرا تو رشته ام و شهرسازی، شهر را،شهر مورد پسند آقا از همه نظر (کالبد، اجتماع،اقتصاد، محیط زیست و ...) نکنم، جالبه هر موقع می خواستم شروع کنم به مطالعه و تحقیق در این رابطه با مشکلی مواجهه می شدم شاید شیطان نمی گذاشته چون می دونسته من ول کن قضیه نیستم هیچ وقت و همیشه تا یه چیزی رو شروع کنم باید به اتمام برسانمش.

البته در این عرصه، مسخره این و اون، از دانشجو گرفته تا استادی که حتی دکترا داره رو به رو شدم و غمگین

جچوری بگم آخه خیلی سخته مسخره ات کنند هر جایی بری تا بخوای حرفی بزنی به سخره می گیرند تو را و حتی هیچ کسی هم مشوق کار من نبوده و در آینده نمیدونم...

یه چیزی هم هست اونم اینکه مردم ما نسبت به دین و ایمان کم رنگ شدند دیگه تعصب 40 سال پیش را ندارند 

شاید یکی از دلالیش دیدن برخی از اقدامات مخالف دین و اسلام از سوی یک فرد متاسفانه به ظاهر بسیار حزب الله ای که انجام شده دیدند حق هم دارند و این به همه متاسفانه سرایت میکنه و خشک و تر با هم می سوزند

دلیل دیگرش ارتباط نداشتم افراد حزب الله ای و مسلمان با این گروه های محترم هست که خود را ایزوله کردند گویا که این هم کار اشتباهی است و باید ارتباط در یک فضای صمیمی توام با مسائل علمی و آکادمیک در کنار مباحث عمومی (بطن شهر) باشه.

 ولی من...

منم می رم تو فکر خودم و با خدا حرف می زنم گریه زاری و لبخند می زنیم و حتی دعوا و دوستی هم می کنیم، مباحث درسی ام با خودش حل و فصل می کنم

القصه

میخواستم بگم امشب نیمه شعبان سال 1396 دلم گرفته، دلیلش اینه واقعا چرا من جوان 21 ساله برا آقا یه کار شهری انجام ندادم چرا حسین؟

پس تو این مدتی که مشغول درس بودی چه غلطی می کردی

چرا شهرهای ما  این جوری اند؟

مشکل از کجاست؟

چرا کسی تو جامعه شهرسازی ما این رو حل نمی کنه؟

اصلا هستند کسانی که به این فکر باشند آقاااااااااااااا، ما ایرانی های (شیعه) باید مقدمات ظهور آقا محیا کنیم، باید شهر را برای امام آماده کنیم.

دلم برا آقا می سوزه که کسی را نداره

انگار هیچ کس نیست دغدغه زندگی اش ظهور آقا باشه

خلاصه که

دل بیقرار نیست "ادا در می آوریم"

این انتظار نیست

" ادا در می آوریم"

خدا جون قربونت برم کمکم کن تو درسم برا مهدی فاطمه نوکری کنم.

وجود در شهر و شهر در وجود

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۵ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر
از یک نظر من در شهر زندگی می کنم از سویی دیگر آیا شهر در من نیست؟
 اگر وسعت شهر به اندازه وسعت اندیشه من است پس شهر هم در من است.
 من شهر را در خود می بینم یا در بیرون؟
ممکن است در بیرون دیوار و درخت را ببینم ولی این دیوار و درخت مادامی که در درون من نیایند من نمی بینم. من در بیرون می بینم ولی بیرون را در خود می بینم، هر آنچه به سپهر اندیشه من درآید من آن را شهر خود می دانم 
اما اگر چیزی به سپهر اندیشه من هرگز وارد نمی شود  و وارد شدنی نیست آیا آن شهر من است؟
خیر، اسم آن را بعضی اندیشمندان گذاشته اند ((مطلقی دیگر)) الان شهر من هم دیگر است ولی مطلقی دیگر نیست. این محله این کوچه و این خانه بیرون از من است اما در من هم هست. هم بیرون است و هم در من است اما اگر چیزی در سپهر اندیشه من هرگز وارد نشود آن مطلقی دیگر است. خوب پس هم من در شهر و هم شهر در من است، 
آیا من شهر را باید فتح کنم یا شهر من را فتح می کند؟ 
من باید شهر را فتح کنم و اگر من شهر را فتح نکنم شهر من را فتح خواهد کرد و اگر شهر من را فتح کند چه اتفاقی می افتد؟
 دیگر منی نیستم، من سرانجام باید شهر را فتح کنم حالا من چگونه می توانم شهر را فتح کنم؟ 
اینکه آن را در سپهر اندیشه بیاورم یعنی به اسرار شهر واقف بشوم، به هر اندازه به اسرار شهر آگاه بشوم من شهر را فتح کرده ام.