شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

خدا پشت دریاها شهری دارد که به اندازه ی چهل روز طول می کشد تا خورشید آن را بپیماید ، و در آن مردمی هستند که هیچ گاه گناه نکرده اند و ابلیس را نمی شناسند.
« مجلسی جلد 54 ص 333 »
نویسنده:
حسین فتحی اکبری پور

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

چگونه بدن ها توسط امر قدسی تصویر شهر را تغییر می دهند؟

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۱۸ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

این رویکرد ، یک رویکرد دوگانه است؛ موقعیت 22 بهمن که همه فراخوانده می شوند را در نظر بگیرید که این وارونگی تصویر شهر به واسطه انباشت غیر عادی بدن ها در شهر رخ بدهد یک معنا دلالت دارد و وقتی در شادی های فوتبال یا اعتراض های سیاسی هم معنای دیگری دارد.

یعنی در دو حالت ما با دو نوع شهروند سروکار داریم، شهروند وفادار فهمیده با شعور و در حالت دوم شورشی فریب خورده ناآگاه و دست مایه شده مواجه هستیم که هردو مهم اند.

فلذا بدن در شهر را می توانیم به اشکال مختلف در تاریخ سیاسی کشور مان ببینیم و این چیزی است که به تدریج آن را در فضا های عمومی می بینیم و مهارش می کنیم.

این رویکرد را می توانیم در بحث امر قدسی و فضاهای عمومی شهر هم ببینیم.

کنش مردم در  شب شام غریبان میدان مادر تهران اوایل دهه 80 که همه از هر تیپ که حتی وجه مذهبی هم نداشتند اما دغدغه مذهبی داشتند و با تیپ های سوسول مرفه شهری و تیپ آرایش کرده که اتفاقا کار خاصی انجام نمی دادند گُله گُله شمعی روشن می کردند را به خاطر بیاورید.

اما اتفاق مهم در سال 1382 / 1383 بود که این سنت توسط بچه های حزب اللهی برچیده شده و سِن بزرگی زده شد و مداح معروف آقای هلالی خواند و به صورتی که میدان تسخیر شد، شام غریبان آن سال خیلی جالب شد چون تمام این گُله گُله بچه های ژیگول پخش شدند در کوچه پس کوچه های اطراف میدان و از سال های بعد میدان مادر مضمحل شد . . .

اما نکته جالب این است که نیروی های مذهبی کم کم متوجه قدرت فضا های (شهری) شدند در آن مقطع از میدان های موجود استفاده کردند میدان فاطمی تهران تبدیل به پاتوق شد در ایام فاطمیه که به تدریج به صورت مشروع و قانونی میدان های عمومی دیگری تسخیر و فتح شد و آرایش فضاهای شهری به نفع نیرو های مذهبی بازآرایی شد و در نهایت این استراتژی به شکل نهادینه شده ای  در بازسازی میدان امام حسین به سمت میدان شهدا به تعبیری خودش را نشان داد. میدان امام حسین الآن تجلی گاه جشن ها و آیین های مذهبی شده است که قابلیت نمایش آیینی بالایی دارد.

این استراتژی بعد ها به اشکال مختلفی در فضاهای عمومی تکرار شد؛ یک نوع تمایل، جریان و حرکت عمومی بود برای تسخیر فضا های عمومی و نشانه گذاری آن ها که مهم ترین منطق نشانه گذاری فضا های عمومی نهادینه کردن پایدار امر قدسی در آن ها بود که تدفین شهدای گمنام را در آن ها داریم مثلا کهف شهداء در ولنجک ، مقبره شهدای گمنام سمت لویزان را می بینیم و  . . .

این اتفاق ابتدا در فضا های عمومی بود و بعد های رفت سمت فضا هایی که دسترسی عمومی نداشت مثل دانشگاه ها، ادارات بزرگ و هر جایی که قدرت سیاسی به شکل مشروع اش یا مذهبی اش کمتر بود شروع کردند به نشانه گذاری که عملا آن ها را در فضا های شهری می توانیم ببینیم.

تقریبا همه ی تیپ های فضا های عمومی در تهران یک شهدای گمنام دارند.به نظر می رسد در این بازآرایی فضا های شهری سیاست های آیینی خودش را نشان می دهد، چون حسینیه ها مساجد کشش جذب جمعیت را نداشتند و نمایش قدرت در آن ها محدود بود به همین خاطر فضا های عمومی شکل گرفت که تیپ های با سبک های جدید دین داری و با جمعیت های چندین هزار نفری که هیچ حسینیه و مسجد ای کشش این قدرت سیاسی را نداشت در ماه مبارک رمضان مراسم شب زنده داری مسجد ارک تهران که توسط حاج منصورارضی اتفاق می افتد.

ما شهر را می توانیم از منظر این فضا های آیینی و سیاست های آیینی مورد بازخوانی قرار بدهیم، همچنین یکی دیگر از این فضا ها، امام زاده ها بودند که مثل یک اپیدمی در رشد فضا های بزرگ امام زاده ها منجر شد. که تقریبا هیچ امام زاده ای وجود ندارد که بازسازی نشده باشد.

همچنین در این میان ما با یک نوع فربهی فضا های آیینی در سیاست های شهری مواجه شده ایم که توسط تلاقی بین سرمایه های مردم دولت و نهاد های پایدار حکومت ( اوقاف و . . . ) بازسازی می شود چون توسط هر کدام از این ها یک مبادله بزرگی در آن ها رخ می دهد.

فلذا می توانیم نتیجه بگیریم که از دریچه امر قدسی هم به راحتی می شود این داستان بزرگ سیاست در شهر را پیگیری کرد که در فضا ها ی قدسی شهر خودشان را نشان می دهند.


شهر من

پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۴:۳۲ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

شهر من چهارراه های بزرگ دارد و آدم های کوچک، آدم هایش آرزوهای بزرگ دارند و درد های کوچک؛ دردهایشان یا به خاطر اسکناس های بزرگ است یا سکه های کوچک.

با سکه ها و اسکناس هایشان نمی شود سهم بزرگی از خوشی خرید ٬ چراکه هر چه قابل خریدن است٬ دیر یا زود خراب می شود و از بین می رود.

شهر من شهر وسوسه های بزرگ است در سینه های کوچک ٬ وسوسه « من شدن »  ٬از دیگران جدا شدن ٬ وقتی که نردبان خودخواهی تو را از دیگران بالاتر می برد ...

شهر من شهر اندیشه های جورواجور است و بعضی وقتها ناجور ...! شهر درختان کوچک در مقابل ساختمان های بزرگ .

بعضی وقتها فکر می کنم شاید روزی برسد که بتوانند سایه درختان را هم به قیمت خوبی بفروشند ٬ آنقدر که بتوان با پولش بقیه درخت ها را هم  انداخت و روی باغچه ها را آسفالت کرد . . .

شهر من  شهر جیب های بزرگ است و سهم های کوچک . . .و من به دستان تو که برای فروختن چند بسته آدامس بسوی دیگران دراز می شود فکر می کنم و درد سکه های کوچک را که روی هم تلنبار می شوند در نگاهت احساس می کنم ....

می خواهم بدانم چرا بین دستان تو و دست کسانی که شیشه برق افتاده ماشین هایشان آنها را از تو جدا می کنند ٬ این همه فاصله است . . .

می خواهم بدانم چرا میان این همه بزرگی و کوچکی  برای تو " سکه ها " بزرگ شده اند و برای من   "اسکناس ها " ؟

برای من " تنوع در داشتن " زیباست و برای تو فقط " داشتن " ؟


برای من  "با لذت سیر شدن" شیرین است و برای تو فقط و فقط  " سیر شدن " ؟

راستی !
سهم تو از این همه
بزرگی و کوچکی که در شهر من است . . .
.
.
.
چقدر است؟؟؟