شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

خدا پشت دریاها شهری دارد که به اندازه ی چهل روز طول می کشد تا خورشید آن را بپیماید ، و در آن مردمی هستند که هیچ گاه گناه نکرده اند و ابلیس را نمی شناسند.
« مجلسی جلد 54 ص 333 »
نویسنده:
حسین فتحی اکبری پور

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

خیابان کجاست

شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۲۴ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۱ نظر

به چیزی خیابان می‌گوییم که هیچ ربطی به خیابان ندارد. زیرا میان مردم و خیابان گسستی ایجاد شده است. گسستی شناخت شناسانه (معرفت شناسانه). زبان این گسست، زبانی است که به دنبال واقعیت‌زدایی از خیابان است. زبانی که خیابان را صرفاً در حجم‌ها و سطوحش می‌بیند؛ و مردم را حذف می‌کند. مردمی که خیابان باید در رابطه با آن‌ها تعریف شود. خیابانی که شخصیت دارد. دارای بیانی، معنایی، یا شیوه‌ای از وجود خودش است. خیابانی که به مثابه انسان سخن می‌گوید، خیابانی که می‌تواند خلق‌و‌خوی خود، منشأهای اجتماعی‌اش و موقعیت تاریخی‌اش را نشان دهد و به واقعیت تحقق بخشد. خیابان همیشه و از همان ابتدا پیش‌روی مردم بوده. حتی اگر مردم از خیابان روی برگردانند. خیابان جایی  است که مردم غریبه می‌توانند در آن جدل کنند و هم‌صدا شوند. این امکان منحصر به فرد خیابان است.

چرا به جای «خیابان» از کلمه‌ی همچون «شریان» یا «مسیر حرکت» _ اتوبان _ استفاده می‌شود. ساختن این همه اتوبان برای خیابان‌زدایی از شهر است. برای سلب امکان هم‌صدایی. البته این اصطلاحات خنثی نیستند. بلکه استعاره‌هایی اندام‌گرایانه به شمار می‌آید. این اصطلاحات در پی تأکید بر شباهت شهر به یک موجود زنده‌اند. در این اصطلاحات کارکرد دارای اولویت است. یعنی کارکرد پدیده‌ای چون خیابان را تنها به حمل‌ونقل تقلیل می‌دهند. کارکردی که انسان را از آن بیرون می‌راند. در «شریان» و «مسیر‌های حرکتی»، اتومبیل‌هایی با مدل‌های مختلف از کنار هم می‌گذرند، همگی ایزوله در اتاقک‌هایی آهنی. مکث در خیابان گریزناپذیر و حتی مطلوب است چون ما مشغول یکدیگر می‌شویم، اتوبان اما راهی است برای شتابان گذشتن. خیابان معطوف به اکنون است، اما اتوبان معطوف به مقصد‌های مختلف هریک از ما. در نتیجه واقعیتِ خیابان چیز دیگری است. واقعیتی که برای هم‌صدایی مردم یک فرصت و برای پادشاهان خودخواه، سرشار از تهدید.

مفهوم خیابان عمیقاً سیاسی است. خیابان محل گذر نیست، محل نظاره‌ی دیگری است، نظاره‌ مردم غریبه. خیابان علیه سلسله مراتب است؛ در خیابان هرکه باشی تنها انسانی غریبه به نظر می‌رسی. همین یعنی امکان توأمان جدل و هم‌صدایی. در انقلاب، مردم در خیابان‌ها تظاهرات می‌کنند و هم‌صدا می‌شوند. مردمی که تا لحظه‌ای پیش غریبه‌هایی بیش نبودند. در هر تظاهرات آنچه اهمیت اصلی دارد، مخاطبان آن تظاهراند. تظاهرات متضمن استفاده از «خیابان» به‌مثابه‌ی یک رسانه است. رسانه‌ای برای نمایش جمعیت. برای مانور قدرت. برای به‌رخ‌کشاندن عِده و عُده‌ی حامیان. در واقع خیابان عرصه‌ای است برای هماوردی جریان‌های مختلف؛ خیابان دموکرات‌ترین رسانه‌ی سیاسی‌‌ است. خیابان نباید به یکی از رسانه‌های انحصاری حکومت و نظام سیاسی حاکم تبدیل شود. خیابان باید رسانه‌ای باشد که سمپات‌ها و هواداران احزاب و گروه‌‌های سیاسی خُرد و کوچک آزادانه و تقریباً بدون مخاطره از آن بهره بگیرند. این در حالی است که در قانون اساسی (اصل ۲۷) صراحتاً حق استفاده‌ی مسالمت‌آمیز شهروندان از خیابان به رسمیت شناخته شده است. اما در عمل این تنها یک جریان سیاسی خاص است که آن‌هم هر از گاه و به‌طور محدود اجازه ‌یافته است از این رسانه علیه مخالفانش استفاده کند، و معنای نخستین خیابان را تقلیل دهد و در آن کارناوال تبلیغاتی با ملغمه‌ای از کارکردهای فراغتی - سیاسی راه بیاندازد.

ما بیش از هر زمان دیگری محتاج خیابان هستیم. محتاج جدل بر سر چگونه زیستن، جدل برسر اخلاقی زیستن. محتاج مخالف‌خوانی و هم‌صدایی. ما محتاج خیابان هستیم، برای بی‌هدف پرسه‌زدن در میان یکدیگر، برای گفت‌وگو بر سر آٓینده؛ ما محتاج نظم برابری طلب خیابان هستیم. خیابان اتفاقی به وجود نیامده. اگر تداوم زمان اجتماعی به اندازه‌ی کافی آرام باشد، خیابانی ممتاز می‌تواند شکل بگیرد. مردمی که سال‌به‌سال شیارهایی را بر حافظه‌ی خیابان حک کرده‌اند. شکوه، کارکرد فصول، غم، شادی، آزادی، شعار، عشق، کار، دسته‌های عزاداری، جشن، رنج، فقر، بحران و گاه انفجارهای خشم را بر چهره تاریک و روشن خیابان حک کرده‌اند. جایگاه انسانی و قابلیت‌های تاریخی خیابان را خنثی نکنیم.

قلب مطالعات شهری با نقد تپیده است.

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۵۹ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

باید بدانیم که شهر به طور کلی و بعد تر شهرسازی چه نیازی به نقد و منتقد دارند. شهر ذاتاً سنجش پذیر و قابل نقد است یا نیست. اگر هست ضوابطی بر آن حاکم است که با مراعات آنها به ثمر می رسد و در صورت تخلف از آنها منتهی به خطا می گردد. شهر اگر به خوبی و بدی سنجیده می شود، خوبی و بدی به چه سنجیده می شود؟ اگر شهر و شهرسازی سنجش پذیرند، ملاک ها برای نقدشان چیست و منتقد کیست؟
البته اگر بپذیریم که معنی نقد ارزیابی، ممیزی و قضاوت است پس ما همگی منتقدیم و دائما در حال نقد کردن. پیشتر نوشته بودم که « نقد کار همه می تواند باشد، لازم نیست تا آدم ها بزرگ شوند تا نقد کنند اتفاقا برعکس بهتر است از همان اول نقد کنند، نقد کار اساتید نیست، به هزار دلیل رعایت  و . . . » همین که الآن شما در وبلاگ " شهرسازی حقیقت گرا " هستید نقد شما از همه وبلاگ های موجود است. اینکه به مطالب این حقیر توجه بفرمایید یا نفرمایید نقد شماست. و این پرسه زنی و گردش های سقراطی ما شهر شناسان و شهر سازان، نقد راه و خیابان شهرمان است. اینکه برای همسایه یا همشهری ای که دوست داریم چه گلی را انتخاب کنیم نقد ما را از گل هاست. اینکه محله مان را دوست داشته باشیم یا دوست نداشته باشیم، اینکه من نقد این منتقد شهری را بخوانم یا نقد منتقد دیگر را، اشخاص – اساتید – نقد منتقدین است.

تفاوت های ذهنی، شکلی در زندگی ما بر اساس عمل به نقد ما از شهر ما است. البته نقد نیاز به دانش و تجربه دارد، برای پیشبرد دانش تجربه کردن ضروری است. در واقع عدم تکرار اشتباهات ناشی از همین تجربه کردن ( بخوانید عبرت! ) اما برای اینکه در عرصه شهری به تجربه برسیم باید عادلانه و با توجه به شرایط یک موضوع را نقد کنیم. تا زمانی که قضاوت های عادلانه و سنجش شرایط را در نظر نگیریم امکان کسب تجربه و امکان پیشبرد دانش وجود ندارد، حال بعد از نوشتن اینهمه نقد، نقد ما به طرح – برنامه – های شهری چیست؟ آیا معلوم است که اگر فلانی جای شهردار بود چه باید می کرد؟

ما همواره یک ترازوی عقلی همراه داریم که با آن پدیده های شهری را نقد می کنیم. این تعهد تخصصی ما شهر شناسان و شهر سازان به همین علم نامشخص (تا حدودی نامعلوم ) است که مشروعیت ما را برای دخالت در زندگی مردم ممکن می کند و تعهد عقلانیت در قبال این مشروعیت، نقد است. شاید از همین جهت است که قلب مطالعات شهری با نقد تپیده است؛ چه شهرسازی مدرن که نقدی به محیط مصنوع صنعتی بود، چه شهرسازی پست مدرن که نقدی بر شهرسازی مدرن بود.

نقد نقد شهر

شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۷ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

« نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
قلب سیاه بود که راه حرام رفت »

نقد در کامل ترین معنایش در فارسی و لاتین به معنی حاضر کردن آنچه نسیه یا نا حاضر است می باشد، نقد کار همه می تواند باشد،  لازم نیست تا آدم ها بزرگ شوند تا نقد کنند اتفاقا برعکس بهتر است از همان اول نقد کنند، نقد کار اساتید نیست ، به هزار دلیل رعایت  و . . .  برای نقد کردن موقعیت مناسبی نیست برای آموختن نقد هم که بسیار دیر است! دوم اینکه اگر انسانهای بزرگ مثلا یک واژه را به کار برده باشند دلیل نمی شود که آن واژه حق باشد! تازه آن چیزی که قدیمی تر ها از این واژه منظور می کردند با آنچه امروز مد نظر هست تفاوت دارد.

انسان به همه چیز از ستاره ها گرفته تا سلول ها سروکار دارد و هیچ کجا ازو نیست اما به نظر می آید کلیت انسان هر دوره در شهر آن دوره تبلور پیدا می کند، پس در واقع شهر خود نقد زمان_مکان "انسان زمانه" یا بشر در تاریخ است و از به همین استدلال نسبت میان شهروند و شهر می تواند در ارتباط با انسان خاص و بشر دوران با معنی باشد. بشر امروز ایران، تهران است و بشر امروز فرانسه، پاریس و هرچه مخالف وضعیت بشر امروز است باید شهر را هم! همانطور که بشر امروز ایرانی چند لایه است و متناقض و در تحول و . . . تهران نیز!

اما به نقد برگردیم به یک معنا ما خالی از نقد شده ایم صرف نظر از نقدهای کاغذی نقد در عارفانه ترین معنا یعنی پاکبازی، یعنی آنچه در خود از جان و مال و آبرو و . . .  داری در برابر او حاضر کنی نقد دنیا در واقع نقد شخصیت شخص است و در دل آن نقد آخرت متولد می شود، پس شهر امروز ما شاید که نقد دنیا را ( یعنی حاضر کردن آن را ) به فراموشی سپرده. و به جای نقد آن به بازی های آن مشغول شده 
اما


« زان جا که پرده پوشی عفو کریم توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار »

ایران ها و آش کشک

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۲۸ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

از همین ابتدا بگم که من نمی خواهم سیاسی حرف بزنم شاید بیشتر از همه به این دلیل که واقعا معلوم نیست چه حرفی سیاسی است! از ادبیات گرفته تا مکانیک و پزشکی و...همه چیز با عنصر دون پایه سیاسی خلط شده . . .

ما امروز چندین ایران داریم! یک ایران مشغول فتح قله هاست (مفهومی که من دقیقا نفهمیدم چیه) و هر روز خبر خوش و یا خبرِ یک خبرِ خوش و یا چیزی شبیه خبر خوش و اگر هم از این ها چیزی فراهم نبود یک لبخند و شوخی خوش (که البته از همه آنها خوش تر است!)  تولید می کند، این ایران می خواهد استکبار جهانی و استعمار را یکجا ( با رعایت موازین فقهی، شاید فقه این اجازه را ندهد!) سرویس (چنان که تو دانی) کند. این ایران کارهای مهمتری هم دارد، رفته رفته قدرت نمایی می کند، اعتقادی نگاه می کند (هرچند اعتقادی به نگاه کردن ندارد) و این روزها یک شاهکار رو کرده است!

از دوستان و دوستان دوستان شنیدم که حرف نوع بر خورد و شدت برخورد با فساد نقل مکان هاست، بعضی هستند که موافق جمع شدن فساد در خیابان ها و شهر و مملکت هستند اما اینان یا نمی دانند (ان شا الله) که فساد چیست و یا نمی دانند این دوستان جمع کننده چه جمعی می کنند و چه برخوردی دارند و یا چه کسانی را جمع می کنند.

باز هم ایران داریم : عده ای استاد دانشگاه که نه با این خوب هستند و نه با آن حساس اند و خیلی زود ناراحت می شوند اما زودتر فراموش می کنند و به کار علمی خود مشغول می شوند. اینان اگر به وضع امروز راضی باشند همان عالمان بی عمل اند که آنچنان هم مفید نیستند.

ایران ها امروز اما با هم خوب نیستند و این وسط دعوا ها موضوعی دارد.

در شهری بین چند محله دعوا شدید شد، سپاهیان شاه آمدند و خواستند گروهی را به سزای اعمال خود برسانند برای این کار گفتند ما فلان کس را لعن می کنیم تا حامیان و دشمنانش در میدان شهر مشخص شوند. القصه هر کسی را که می گفتند یا همه لعن می کردند یا کسی چیزی نمیگفت، بعد از مدتی مردم هم که از این بازی خرسند شده بودند شروع به اسم بردن کردند تا جایی که هیچ چیز از هیچ چیز قابل شناس نبود! عاقلی گفت بروید و هنگام جنگ بیایید و هرچه خواهید کنید چه این داد و بیداد سره از ناسره نمی شناسد!

ما هم تا صحبت از انجام کاری برای بهبود وضعیت می شود از کار فرهنگی دم میزنیم ، پلیس هم از کار فرهنگی دم می زند و همه! خوب این چه کاریست و این چه حرکت فرهنگی که همه لعنش می کنند و می ستایندش! اصلا در این مملکت چه خبر است که همه و همه می خواهند در کنار کارهای روزمره کار فرهنگی کنند؟! این را می دانم که میان دعوای ایران ها حرف از کار فرهنگی، کشکی است که آشی را هم طعم نمی دهد. این لعنی است که هیچکس به آن اعتقاد ندارد.

واقعا مشکل کجاست؟ راهی شاید با تفکر گشوده شود

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۰۶ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

وقتی به تک تک افراد نگاه می کنیم اینها آدمهای بدی نیستند، نه آنکه جای استادی را اشغال کرده و نه آنکه مدیر است، اینها همه اجزایی هستند که در یک کل نا منظم و در جایی نادرست قرار گرفته اند و احتمالا خیلی هم مقصر نیستند هرچند باید مسئول باشند اگر بتوانند! اگر امروز در همه عرصه ها همه چیز سر جای خودش نیست تقصیر تک تک مهره ها نیست بلکه شاید اینها هم در حد خود تلاش کرده اند، البته همین  تک تک افراد هم خوب و بد دارند اما گمان نمی کنم با تغییر اینها بتوان اوضاع را عوض کرد.

اینکه ما پا در هوا هستیم یا در جستجوی هویت هستیم یا در اثبات خود می کوشیم یا در حال توسعه هستیم همه و همه از جهات زیادی یک حرف هستند با بیانی مختلف، این حرف هم هرچه هست با بی نظمی که در جامعه ما عمیقا وجود دارد نسبتی دارد، البته این بی نظمی نه فقط جنبه های ظاهری آن است، این بی نظمی عدم تعریف نقش هاست مشکل میان ارزش ها و عقل را هم شامل می شود این بی نظمی همین است که چیزی سر جای خودش نیست، بی نظمی ظاهری را با چند تا پلیس می توان بهتر کرد اما بی نظمی خانه وجودی ما و بی نظمی معنوی شهر جمعی ما به این سادگی ها چاره ندارد.

برای اینکه بدانیم مشکل چیست بیایید بینیم چه چیز می تواند آنرا بر طرف کند، به نظر من اگر ایده و فکری داشتیم که حول محور آن حرکت می کردیم و یا فکری تضادهای موجود را راه فراری داشت اوضاع بهتر می شد، ما همه و همه فکر داریم اما منظومه افکارمان پاره پاره  و متضاد است، دچار تفرقه است، اگر این فکر بود  بر اساس نقدش پیشرفت می کردیم، اصلا جایی که فکر نیست چه هست! چه می توان کرد؟ جایی که منظومه فکریش از قانونی پیروی نمی کند جایی است که خیلی چیز ها ممکن است.

ما بی نظمیم چون نمی دانیم نظممان چیست نمی دانیم چون فکرش را نداریم! اما چرا فکرش را نداریم؟؟ باز هم به نظر من مشکل از آدمهایی نیست که قرار بوده تولید فکر کنند.... اما واقعا مشکل کجاست؟  نمی دانم اما نیک این را می دانم که  آنهایی که همین اوضاع را خوب می دانند یا کور هستند و یا مرض دارند! نمی دانم چه چیزی می تواند فکر را تولید کند؛

اما می دانم که امکان جمع حول فکر ممکن است چرا که حتی تفرقه مان هم تفرقه فکریست. . .

حاشیه، صدا ندارد.

شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۱۲ ق.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

توسعه که قرار بود روزی فاصله ها را کم کند، امروزه یک لشگر بزرگ از  تهی دستان ساخته، و یک باند کوچک از لابی گری و مافیاها، نوعی از آدمیزاد که کوه را می جود، نهر را می خشکاند و سبزی را به زردی می گرایاند؛ و با صدای لودر و کلنگ تصویر خشونت پیش از ترمیم را به ما نشان می دهد. لودر وسیله خشنی برای فهم لایه های اقتصاد سیاسی شهر است.

حاشیه و متن های جا به جا، مردم با پناه و بی پناه، آسیه پناهی و خبری گاه به گاه، از حاشیه نشینی در متن یا حاشیه، اگر اهل تماشا باشیم، فکر می کنیم و جدی می گیریم، همین بغل دست را. حاشیه کجاست؟ چرا حاشیه، شهر نیست؟ جایی که در آن احساس امنیت نمی کنی - امنیت مادی و عاطفی - امنیت مرز، حریم و لبه نمی خواهد؛ امنیت ذهن باز، رفتار شفاف، همگرایی مردم، همزاد پنداری، امید، اشتیاق و در یک کلام همشهری بودن می خواهد.

کرمانشاه، مثال است. قصۀ امروز حاشیه‌نشینی در کرمانشاه - بخوانید مسکن خودساخته - قصۀ پیش رویِ شهر های دیگر این قهرمان زخمی، وطن من ایران است که حالا دارند نوعی از تقلید را، تقلید می کنند. حاشیه درد دارد چون با درد سکونتگاه می سازد، بی آنکه اطمینان به سکونت داشته باشد. مسکنی که در ندارد ولی درد دارد. درد آرامش ندارد؛ چون زندگی در درد یعنی هر روز باید منتظر صدور حکم باشی؛ تا با لودر قلبت را نشانه بگیرند و . . .
 

یادتان هست روزنامه کیهان 21 آذر 1358 : « خانه نخرید، همه را صاحب خانه می کنیم »  این عهد شکنی تاریخی دارد به پهنا جغرافیا و بیشتر از آن.

همه آلودگی است این ایام

دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۰۸ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

چند سالی است که هوای تهران خیلی افتضاح شده،  شاید جابجایی پایتخت هم به همین موضوع ربط داشته باشد، حالا چرا در زمینه مدیریت شهری اینقدر بی دست و پا هستیم؟ بماند ! .  تهران هم بافت فرسوده دارد و هم ترافیک و هم خطر زلزله و هم آلودگی و هم کمبود منابع و هم خیلی زشت است! یعنی همه جور کمبودی دارد اینجا! هرچند نا گفته نماند خوبی هایی هم دارد مثلا همین تمرکز امکانات، خودش نکته ایست، یا اینکه در تهران  شما برای توده ناشناس هستید خیلی خوب است اما  حجم بدی ها و خوبی ها قابل قیاس نیست.

تهران خیلی زشت است اما در جاهای زشت هم آدم ها خاطرات خوب دارند! حاصل اعمال ما تهران است که مقابل چشم ما ایستاده مانند همه چیز دیگرمان؛ چند نکته خوب دارد و چندین نکته بد! تهران  از زمانی که پایتخت شد مکانی برای زیادی خواهی های ما بوده است جایی بوده است که آرزوهایمان را تبلور دهیم از همان ساختمان پست و توپ خانه و خیابان چراغ برق گرفته تا این برج میلاد تهران جایی بود که خواب حاکمان باید عملی می شده و بعدش می فهمیدند در و تخته این خواب با هم جور نیست، مردم هم در تهران خیلی کارها کردند در خیابان ها جشن و عزا گرفتن و شاد و نا امید شدند اما همه بر سر این نقطه توافق داریم که تهران جای بدی است. تهران در عین حال سمبل حماقت ما است ! مانند : 
بحران آلودگی هوا، که یک راه حل کاملا مردمی دارد. اما همچون اکثر بحران های دیگر فساد ساختاری و منافع طبقاتی مانع از حل آن می شود. در نهایت آن چه با آن روبرو هستیم، شعار است و شعار! حل بحران آلودگی هوا نیز همانند اکثر بحران های کشور نیازمند ایجاد یک سیستم نظارتی دموکراتیک، مردمی و شفاف در سطح کلان برای جلوگیری از هدررفت منابع اقتصادی، انسانی و محیط زیستی و مقابله با رانت ها و امتیازاتی است که به اقشار و طبقات خاص داده می‌شود. راهکارهایی مانند گسترش و بهبود کمی و کیفی حمل و نقل عمومی، کنترل تولید، توزیع و کیفیت خودرو و بنزین، توزیع عادلانه امکانات در مناطق کشور، کاهش جمعیت و تمرکززدایی از فعالیت‌ها در پایتخت و شهرهای کلان است. طبیعی است مادامی که منطق اقتصادی در یک ساختار رانتی بر منافع جمعی و عمومی مردم ارجحیت دارد، هر بحران اجتماعی، به مثابه یک فرصت سودآور برای لایه های ذینفع و ذی نفوذ جامعه تلقی می‌شود.

با چشمانی تماما باز در تهران زندگی کردن هر انسان عادلی را ناراحت می کند، گمان نکنم خدا از زندگی در تهران راضی باشد! وقتی سیگار به خاطر آسیبش حرام است آیا تهران حرام نیست؟ بیایید تلاش کنیم به زندگی معتقد باشیم ، ( ببخشید شبیه وعظ شد اما ادامه می دهم!) بیایید اگر بی اعتقادیم و اگر زندگی را باور نداریم این بلایا را بر شهر تحمیل نکنیم . . . هم هوا را از مردم گرفته شده و هم خنده . . .

اشتباه کرد! آیا حوزه عمومی در ایران شکل گرفت؟

چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۴۵ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

اشتباه و تصادف دو امر اجتناب ناپذیرند، به خصوص وقتی از نظر وارد وادی عمل شویم ، اشتباه و تصادف بیشتر می شود، تصادف خود می تواند منبعی مهم برای پیشبرد علم و کسب تجربه های جدید باشد، اگر اشتباه ها تکرار نشوند مسیر حرکت روبه جلوست، هرچند برخی اشتباه ها جبران ناپذیرند. . .

ما تاریخ اشتباه های خود را به اندازه کافی ثبت نکرده ایم،

ای کاش تاریخ جنایاتی که در این کشور رخ داده مکتوب بود تا با دیدن آن حداقل عبرت بگیریم،

ای کاش بدنه مدیریتی اشتباه های خود را می پذیرفت، و آن را ثبت می کرد،

چرا یک تجربه اشتباه را بارها امتحان می کنیم؟

به طور خاص برنامه های شهری که در ایران طرح و اجرا می شوند به شدت تکرار اشتباهات گذشته را در خود دارند.

برخی نقد را مهمترین عامل پیشرفت دانسته اند، نقد گذشته علم را نو می کند و از تکرار اشتباهات جلوگیری می کند،

اما در ایران نقد مطلع بسیار کمرنگ است ،اینجا خوبی ها و بدی های گذشته را در هم آمیخته بررسی می کنیم، اینجا با آمدن بعدی از قبلی خبری نیست.

نقدهای زیادی به هابرماس وارد شده است، نقد اینکه آیا عقل جمعی لزوما صلاح جمعی را تامین می کند؟

وضعیتی که در ایران مشابه حوزه عمومی به نظر می آید حاصل دردسترس بودن فضایی است که ابزار اهدافی است که عقل جمعی منفعت طلبانه در آن تصمیم گیری نمی کند، به عبارت دیگر اهداف حوزه عمومی در رابطه با تصمیم سازی و ایفای نقش اجتماعی در شرایط ایران اساسا اهداف عمومی نیست.

واقعیت این است که دوگانه سوژه-ابژه در جهان امروز فروریخته و ما در ساختار افقی جهان دیجیتال، با نظم دوگانه

«سوژه-سوژه» مواجه هستیم یعنی همه جامعه در شرایط فعلی دچار سوژگی شدند و همه عاملیت دارند.

هابرماس شرایط «بینا ذهنیت» در مردم را به‌درستی تشخیص داد. هابرماس هم قبل از ظهور شبکه‌های اجتماعی از شکل‌گیری نوعی دموکراسی مشورتی افقی در یک فضای عمومی مبتنی بر گفتگو خبر داده بود. در چنین شرایطی ما با ادغام فرهنگ‌ها نیز مواجه هستیم. یعنی مرز هنر و فرهنگ‌ها نیز در رسوم و هنرهای ترکیبی و التقاطی به هم ریخته است.

اما تجلی این مفهوم در ایران منجر به چهره گرایی حرمت های اجتماعی است، اصولا جامعه ایرانی و شبه حوزه عمومی آن که شامل روزنامه ها و فضاهای فیزیکی و شبکه های اجتماعی و . . . می شود نه در راستای تعمین منافع افراد بلکه در راستای پیروی از یک چهره کنش کرده اند. جنبش مشروطه، ملی شدن نفت، انقلاب اسلامی، را می توان با چهره های برجسته آن شناخت، اما انقلاب فرانسه و چین و . . . اساسا چهره مدار نبوده اند هرچند چهره های خود را معرفی کرده اند اما در فضای کنش اجتماعی مهمتر از چهره ها منافع و خواست افراد بوده است. هرچند چهره ها بعد از ایجاد نوعی فردیت در ایران چهره های وابسته به قومیت ها نیستند اما این چهره ها هستند که پیروانی را جمع می کند و فضای مانند حوزه عمومی کارکرد اصلی خود را ندارد.

حقیقت تهران

پنجشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۱ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

 

شهر ایرانی در بازنمایی شهر در آثار مختلف ادبیات گرفته تا سینما عنصری کمتر فعال بوده است اما رفته رفته از آثار جلال آل احمد گرفته تا اشعار امروز شهر به عنصری مهم و فعال تبدیل شده است مثلا لندن برای نویسندگان قرن 18 و پترزبورگ در رمان های روسی فعال اند خیلی از قصه های شهر اساسا ربطی به فضا ها و اتفاقات شهر نداشته اند، قصه هایی متفاوت هم وجود دارد، قصه های مجید را نمی توان در جایی غیر از اصفهان تصور کرد.

 

باید از حقیقت و واقعیت تهران بگوییم، روایت و پاردایم های شخصی نداشته باشیم عده ای تهران را زشت می پندارند و تهران با گذشته خود مشکل دارد. تهران خود حاصل کپی برداری و مهاجرت و آرزوی دیگری بودن است و رنگ شهر از نگاهشان خاکستری است و تهران مرد است و اگر انسان بود شغلش مسافر کشی بود . . . در کل تهران را یک نسخه کپی و کاریکاتور شده بیان می کنند.

 

شهرسازان با بازنمایی شهر توسط هنرمندان و شهروندان معمولی کار دارند! شهرسازان نمی توانند و نباید بی خیال ارزش و نقش این بازنمایی شوند، واقعیت شهر چیزی است که ادراک نمی شود و همینطور واقعیت های طرح شهری، اما اگر تاثیر یک طرح شهری تصویر آن شهر را در بازنمایش نزد مردم عوض کند هر چند دیزنی وار باشد و سطحی کار ارزشمندی است.

 

اما تهران هرچه هست ساخته تغییر مفهوم فضا در ذهنیت ایرانیان است. هر چند لایه های بسیار کم رنگی از فضای غیر مدرن در آن دیده می شود. تهران پژوهشی امری ضروریست، کپی نقشه های موجود یا گشتن در میان متون ادبی و . . . همه می تواند بخشی از یک شناخت باشد اما برای تحلیل قوی باید به کارآمدی محتوا نگاه کرد و بعد باید چسبی داشت که شناخت را خوب و محتوایی و معنا دار به آن تحلیل و محصول بچسباند.

 

تصویر آیین و مناسک در حیات شهری

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۵۷ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

یکی از ویژگی شهر این است که تنوع در مناسک و آیین های دینی ایجاد می کند و این تنوع در میدان های تولیدِ فرهنگ به اشکال مختلف در شهر متکثر می شوند. به عبارتی شهر ها امکان تکثر فرم ها صورت بندی ها و سبک های دین داری را برای مردم فراهم می کنند. به نوعی ما با تنوع دین پیچیده شدن الهیات دین و ظریف سازی عقاید و آیین های دینی در شهر ها مواجه هستیم؛ در واقع کمتر در شهر آن نوعِ سادگیِ دین داری در روستا را شهود می کنیم.

 

منشاء جوامع انسانی منشاء دینی است، ما هیچ جامعه ی نداریم که دینی نباشد، در واقع شکل تجربه دینی در شهر های ما متفاوت است ولی یک تجربه دینی است که این تجربه دینی ، یک تجربه جهان پدیداری است. این تجربه دینی کاملا می تواند برای افراد مختلف در شرایط مختلف اگر امکانش را داشته باشند محسوس باشد، مثل مسجد که اگر مسجد باشد محیطی روحانی است که حالت آرامش و  پیوند با خدا را برای فرد نزدیک می کند.

 

شهر ها نیاز به مناسک دارند و هیچ شهری الآن در ایران نیست که شما در آن مناسکی نداشته باشی که به شیوه های مختلف و اعتقادات مختلف انجام می شود. شهر بدون مناسک در ایران نداریم چون شهر بدون مناسک یعنی شهر بی هویت و مردم نوعی تجربه دینی را به عنوان معیار ظرف برای معنای زندگی خودشان تعریف می کنند. اما مشکل، زمانی پیدا می شود که در یک شهر به هر دلیلی پدیده های آیینی و مناسکی را  ابزاری  نگاه کنند.  به دلیل اینکه سیستم ِاین آیین ها و مناسک ها  بر اساس یک مشارکت داوطلبانه انجام می شود و تجربه دینی یک تجربه خیلی خاص است بین مردم و به گونه ای اعتقاد به چیزی خارج از لایه ابتدایی هستی است پس تجربه دینی ریشه های عمیق تری از تجربه سیاسی ابزاری دارد.

 

در ایران چون شهر ها حاصل تراکم جمعیت های مهاجر هستند به خصوص از چند دهه پیش که ما با لایه های مختلف جماعت های دینی مواجه شده ایم در واقع این فرم های دینی در لایه های مختلف زندگی شهری خودشان را نشان می دهند و یک سرنخ تداوم استمرار در حیات دینی وجود دارد که ما در تصویر های رسمی در دین داری تهران آن را می بینیم مثل : تکیه نفرآباد / تکیه پیر عطا / حسینیه سادات اخوی و غیره . . . پس شهر یک مکانیسم هایی در زندگی اجتماعی خودش دارد که این ها دقیقا در دین داری ها خودشان را نشان می دهند.