شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

شهرسازی حقیقت گرا

پشت دریاها شهریست...

خدا پشت دریاها شهری دارد که به اندازه ی چهل روز طول می کشد تا خورشید آن را بپیماید ، و در آن مردمی هستند که هیچ گاه گناه نکرده اند و ابلیس را نمی شناسند.
« مجلسی جلد 54 ص 333 »
نویسنده:
حسین فتحی اکبری پور

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

۳ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

تناقض زیبا و زیبا تر

چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۰۴ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

 مگر زیبا و زیبا تر را می توان در کنار هم گذاشت؟ مگر می شود یک چیز هم زیبا باشد و هم زیبا تر؟

 معمولا به این مسئله بسیار ساده نگاه می کنند اگر در بسیاری از نوشته ها دقیق شویم متوجه می شویم هسته اصلی آنها

 حول محور زیباتر کردن زیبایی ها و نابود کردن زشت ی هاست.

 زیبایی را نشان بدهیم، زیباتر را هم نشان بدهیم به خاطر پدیده های زیبا تر، زیبایی های عالم"شهر" به چشم مردم    زشت میاد. این کار ه اصلی یه شهرساز ست...

 کار یه شهرساز مقایسه زشتی و زیبایی نیست.

 الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ..."ملک/2

 «آن کس که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را آزمایش کند که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید»

  اصلا دنبال زشت نباید باشیم تو شهر بلکه دنبال زیباتر باشید.شهرساز ها اگه زندگی بهتر در شهر را به مردم نشان بدیم یقین کنید زندگیخوب رو می اندازند سطل آشغال...

  به چه زبانی بگم؟!

 شهری بسازیم خیره کننده باشه، قشنگ باشه (هنرت را داری صرف چه می کنی ؟ ای شهرساز)

 من ه شهرساز میدونم که یک کار مثبت در شهرسازی کاری است که تاثیرش بر شهر مثبت باشد اما چه بسیار مواردی که   این قدم های کوچک مثبت در کل منفی باشند. برای یافتن بهترین کار مثبت باید لااقل نگاه و طرح واره ای دور نگر و   مبتنی بر روش منطقی داشت.

 امروزه شهرساز هایی رو می بینم که با زیبایی برخورد ساده لوحانه ای دارند،راستش را بخواهید به گمانم اینها زیبایی را   نمیشناسند! یا لا اقل فرقی میان زیبا وزیباتر قائل نیستند...

 رشته شهرسازی را سخیف نکنیم

 شهرساز باید زشتی خیلی از زیبایی هایی رو که مردم زیبا می بینند، واقعا هم زیباست ولی زیباتر از اون هم   هست را نشان بده...

 دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر (چه کسی چراغ رو روشن می کنه)

 کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

 به خدا دوست دارم بین شهرساز ها بگردم و یکی چراغ رو روشن کنه و بیاد از هنر و علم اش استفاده کنه و زیبایی ها

 رو زشتی اش رو نشان بدهد در مقابل زیبا تر


 دنبال زیباتر باشیم...

 حسین فتحی اکبری

22 ربیع الثانی 1439

 

به خودمون جواب بدیم لطفا

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۳۷ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۰ نظر

ما به انسان چگونه نگاه می کنیم ؟  

اینجا این ما قابل تفکیکه ! شهرسازان ؟ و یا حاکمان ؟ 

تحقق مدل انسان در این زمان به دست چه کسیست ؟ و او انسان را از کجا و چگونه می شناسد ؟

شهرساز اگر به زندگی معتقد نباشد به طرح شهر موفق نمی شود (...)

بیایید تلاش کنیم به زندگی معتقد باشیم ، ( ببخشید شبیه وعظ شد اما ادامه میدهم!) بیایید اگر بی اعتقادیم و اگر زندگی را باور نداریم این بلایا را بر شهر تحمیل نکنیم... به دو چشم شهروندان... 

رمز و موفقیت یک شهرساز برای طرح و برنامه ای می ریزه چیه؟

جز اینکه سعادت مخاطب ش رو دوست داشته باشه

 به فکر موفقیت خودمون نباشیم.به فکر سعادت اون باشیم، غصه بخوریم برای مردم محله مون و شهر مان...

 دلسوز...دل سوز...دل سوز... این طور موفق میشیم

 سعادت مخاطب ات رو دوست داشته باشی و علاقه داشته باشی به شهرتش کاری نداری، طرح ات و برنامه ات برای هر محله ای   باشه درست میشه...

 مردم شهرات را دوست داری...!؟

 بعضی ها رو می بینم الآن که دغدغه شون اینه که استاد دانشگاه و هیئت علمی، و یه پایگاه و شرکت و جایگاهی داشته باشند و تثبیت بشند و یه حقوقی   بگیرند  و یه اعتباری به دست بیارند!!

 استاد دانشگاه شدن و هیئت علمی شدن بد نیستااااا،

 اگر سر راهت قرار گرفت حتی لازم بود براش تلاش کنی اشکالی نداره ولی   اینکه هیئت علمی شدن و استاد دانشگاه شدن      رو نه برای خدمت به خلق نه برای عشق ساختن شهر جامعه، عشق برا خدمت آدم  ها، جداگانه مستقلا برای اعتبار خودت   درنظر بگیری دیگه حتی اون قلم ات و فکر  برا طرح ات و برنامه ات نمیچرخه و دیگه  نور نداره

 کاری می تونی بکنی... بسم الله 

 به فکر سعادت اون باشیم

 دلسوز...دلسوز...دلسوز...

 

 

به خویشتن خطاب می کنم تا بجوشد آبت

شنبه, ۲ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۲۰ ب.ظ | حسین فتحی اکبری پور | ۱ نظر

 در حیرتم که چه نویسم؟ روی سخنم با کیست؟ با خفته است یا با بیدار؟ اگر با خفته است، خفته را کی کند بیدار؛ و اگر با بیدار   است، بیدار در کار خود بیدار است. وانگهی نویسنده چه نویسد که خود مطلب سیاه و از دست خویشتن در فریاد است.

 چوون از کشتزار خود بی خبرم، آسوده می چرم. آه اگر از پس امروز بود فردایی!

 ولیکن به قول شیخ اجل سعدی:

گاه باشد که کودک نادان

به غلط بر هدف زند تیری

 کلمه ای چند تقریر شود، و نکاتی تحریر گردد. شاید که دلپذیر افتد!...

 خوب ادبی حرف زدن الآن خیلی مد شدJ ما هم گفتیم مقدمه این مطلب رو خیلی آرام و شاعرانه شروع کنیم با چاشنی بیدار   شدن از خواب غفلت!

 موضوع از آنجا شروع می شود که بلاتکلیفی در درس و زندگی (بله زندگی، البته بماند بحثش برای بعد) آیا ارشد یا خیر؟

  اصلا لازم است آیا؟ به نظر اینجانب دقیقا معلوم نیست ولی وقتی می بینم کسانی به ادامه تحصیل در ارشد تمایل دارند که به   غیر از خواندن جزوه و مشتی حفظیات (بی سواد ذاتی) عادت کرده و  الآن این طور شده اتفاقا موفق هم هستند ولی به ذات راه   ندارند... متاسفانه اوضاع شهر و شهرسازی مان مناسب نیست دلیلش هم برخورد نامناسب هم چنین بی سوادی   دانشجویان و استادید ی که دیگر نظریه تولید نمی کنند، اکثر طرح ها برنامه ها شده کپی انگار کپی نکنی مواخذه   خواهی شد؛   حرف جدید خیر؛ اگر بزنی به دار آویخته می شوی یا پذیرا ی عده ای نخواهد بود یا حتما باید دمی بگیری با   مخاطب خاص   بلکه پسندیده شود. مبانی نظری در علم شهرسازی مرده است،نمی‌شود با قطعیت گفت که دوره‌ی نظریه تمام   شده باشد. احتمال   دارد نظریه در دوره‌ی نهفتگی خود باشد و به سختی دیده شود. شاید دارد توانش را جمع می‌کند و در انتظار   بازگشت است.   شاید همین الان هم برگشته باشد. شکلش را عوض کرده و می‌توان او را در صندلی‌های عقب دانشگاه، یا   داوری‌های نهایی و   ژوژمان‌های آخر ترم، نشریات تخصصی، وبلاگ‌های اینترنتی یا اخبار گوشه و کنار دید. احتمالا   چارچوب‌های دانشگاهیِ   گذشته‌اش را رها کرده است و به بستر دوسالانه‌های معماری و نمایشگاه‌ها به عنوان فعال‌ترین   واسطه‌ی تبادلات امروز - نقل   مکان کرده باشد. ولی به هر صورت، نظریه برای بقا نیاز به موسسات دارد؛ به حمایت، دیرپایی،   حافظه و سکون آنها، تا بتواند به   پیش برود.

  شهرسازی ما (ما یعنی تمام ایران نه تهران) مرده است نیاز به استادید جوان با تکیه بر بومی سازی همچنین دانشجو های شهرساز   که  فیلسوف باشند "آزاد" (تفکر آزاد نه مختص گروه ای)

 مثلا با خواندن سیر اندیشه ها در شهرسازی متوجه خواهید شد  اکثر   این شهرسازان با هم اختلاف نظر داشته حتی به مشاجره   همدیگر نیز می رسند و هر کس حرف جدید (ولی به کجا و کی حرف   جدید) می زند به خاطر همین این اندیشه سیر نداره   اصلا اندیشه ای در پس وجود دارد!؟ که سیر داشته باشید ولی

  اگر دانشجو،یا استاد به معنای واقعی کلمه شهرساز داشته باشیم درست است که در سطح با هم اختلاف دارند ولی اگر یک نفر   را به عمق   بشناسی با همه ی شهرسازان مانوس و آشنا می شوی در هر کجای عالم که باشند.

 دانشجو ی شهرساز باید در یک  لحظه خود را رها کند و فکر کند، ولی با بازگشتی معرفت ی

 الآن و در این زمانه معدود شهرسازانی می بینم که این طور باشند
 در این زمان ه کمتر شهرساز ای را می بینیم که در حضور و مراقبت باشند و بکوشد و بکوشد:

 در خلوتی ز پیرم کافزوده باد نورش

 خوش نکته ای شنیدم در وجد و در سرورش

 گفتا حضور دلبر مفتاح مشکلاتست

خرّم دلی که باشد پیوسته در حضورش

 در کل روی سخنم با شهرساز ی است که هنوز خواب است و بیدار نیست این شهرساز اتفاقا در دانشگاه های خوب کشور با   رتبه  های خوب فارغ دانشگاه شده و از تن آسایی بر کنار نشده ...

 چه کسی (شهرساز استاد یا دانشجویی) سوز دلش در شهر به التهاب آمده؟

 در شهر به روی همه باز است. دربان ندارد. تعیین وقت لازم نیست. هیچ عنوان و رسم نخواهد و راهرو (شهرساز) چه زن و چه   مرد، چه ... و چه ...، به قول عمّان سامانی:

همتی باید قدم در راه زن

صاحب آن خواه مرد و خواه زن

غیرتی باید به مقصد ره نورد

خانه پرداز جهان چه زن و چه مرد

شرط راه آمد نمودن قطع راه

بر سر رهرو چه معجر چه کلاه

 القصه اکنون سخت است درس و شهر و ناامیدی در پس مطالعه است ولی چه باید کرد خواندن و کوشش در دانشگاه بدون   درآمد یا زندگی و پول و کوشش در اتاق و ضیافت خانه ی جنّت لقا که عمر را به بی حاصلی و بوالهوسی نگذاریم...

 چه کنیم؟ به خود آییم و ببینیم چه کسی هستیم...

 حسین فتحی اکبری

 ٤ ربیع الثانی ١٤٣٩