داستانی تلخ به نام زوال فرهنگ، در بستر عشرت (قِصّه شماره هفت)
داستان مشهد (بافت حرم)
چمدان ها را میبندیم و اینبار راهی دیار عاشقان و ادبا میشویم. به مرکز شهر میرویم، خیابان امام رضا را امتداد میدهیم. از کنار رهگذرانی که برخی با قدم های تند و برخی با گام هایی که اندکی برای پرسیدن، انگشتری، یادگاری و شاید عطری از جنس مشهد، از سرعت خود کاسته اند، میگذریم. بازار را را رد میشویم و به محلات تاریخی مشهد میرسیم. اهل اینجا که باشی میدانی اگر شهر آرام باشد و همه چیز سرجای خودش و به قاعده باشد، دوست داری از شهر و هویت شهری خود و اتفاقات شهری لذت ببری. گاهی هم با گوشه چشم به حرم چشم میدوزی و به هنر سازنده اش آفرینی میگویی... اما شهر باید آرام باشد و همه چیز به قاعده!
مثلا اگر درست همین زاویه دید با مهمانی ناخوانده و نطلبیده مخدوش شود، نه دیگر اینجا خواهی ایستاد و نه تعاملی را با محیط حس خواهی کرد. اندکی بالاتر را نگاه میکنیم، حرم در زیر پوششی از آسمانی بتنی به نام هتل، در حال زنده مانیست. و اهالی که دلنگران از سبز شدن این مجموعه اند.
صدای نعره مستانه جرثقیل ها، هیاهوها و فریاهای کارگرانی که به امید لقمه ای نان در کشمکش افکار زاییده از بورژوازی عده ای سخت مشغول کار هستند؛ شده در ستیغ آفتاب ظهر تابستان یا سوز سرمای شبانه زمستان مشهد... . سنگ ها و آجرها یکی پس از دیگری بالا میروند، ماشین های حفاری و مته های بزرگی که با دل هر آنچه بود و هست و با زمین و شهر عجین شده، و عجیب حفر می کنند و میخراشند...
بافت تاریخی اطراف حرم ، بافتی است باقی مانده از دوران قاجار و خاطراتی از زندگی مردمی و زائرانی که به عشق امام رضا به مشهد آمده بودند... و ساخت خانه هایی پر عظمت که در مقیاس و سادگی اغراق برانگیزش غریب گز بودن ساکنانش تبلور یافته است.این خانه ها در فراز و نشیب های سنگین قاجاری سالم ماند هرچند به حریم آن ها که قطعا حاوی نشانه هایی از تاریخ ما بود تجاوز شد و امروز شاهد هدف عینیت بخشیدن به شعار لوکوربوزیه [وی به عنوان یکی از اولین پیشگامان معماری مدرن و سبک بینالمللی مشهور است] که همان زندگی به سیاقی ماشینی در دنیای مدرن بود.
از نظر نشانه شناسی این دو خانه ها در کنار هم حاوی جنبه های مخفی اینانند... اما آنچه مرا به نوشتن داشت بدنه قاجاری است که در جای جای دیگر بافت تاریخی اطراف حرم قرار دارد و خود همین آجرها و گچها اگر در هرکجای این جهان بود مرمت میشد و استفاده میشد اما بزرگان تصمیم دیگری برای این اسناد تاریخی دارند..آری تخریب و تحقق اهداف سیستم سرمایه داری و به اعتبار نتیجه هویت اسلامی/ایرانی از شعوری که بر آن استوار گشته است، تنزل میکند به شعاری در محافل و دورهمی و «فرهنگ» اصیل ملی و اعتقادی از جانب گروه هایی ذینفوذ بی اعتبار میشود.
شاید زمان آن رسیده است که بر عشق رفته مرثیه ای بخوانیم و بگوییم که کجاست ای یار آغوش تو...
- ۹۶/۰۹/۰۴